بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

قوقوووووولی

بردیا و شهربازی

طبق طرح تفریحی عمه پگاه   قبل از سرد شدن هوا ، قسمت شد و سری به شهربازی زدیم ..... روز٥شنبه با عمه پگاه و مامان فرشته  رفتیم شهربازی ... زود رفتیم که زود بگردیم .... ولی دیگه خیلی زود بود هنوز اسباب بازی ها شروع به کار نکرده بودن کمی منتظر شدیم ....توی این فاصله ساندویچ های که مامان فرشته درست کرده بود رو خوردیم      بچه ها خیلی خوشحال و ذوق زده بودن  ..... از بازی زنبورخیلی خوششون اومده بود ..... بردیاجونم تنهای نمیتونست ماشین سوار شه آقاه کمکش کرد  سوار قطارکه شدیم کلی جیغ زدن و رقصیدن ...
29 مهر 1392

بردیا در مهر ماه

    روزهای پاییزی با یک برنامه تکراری تند تند در حال گذر هستن ..... برنامه روزانه ما به این شکله که صبحها با بابا پیمان میریم ،اول بردیا جونم رو میرسونیم مهد، بعد منو میرسونه بانک و بعدخودش میره سرپروژه ها ..... ظهر ساعت 2 سرویس بردیا جونم رو میبره خونه ، بعدش بابا پیمان میره و ساعت 4 من میرم ..... عصرها هم معمولا میریم بیرون (بیشتر پارک ) شبها هم تا شام میخوری کمی جمع وجورمیکنی ساعت 11 شده و دیگه از خستگی چشمهامون باز نمیشه البته بردیا جونم ساعت 5/9 خوابه ......    توی مهر ماه بردیا جونم و ارشک کوچولو  رو چندین بار پارک و شهربازی بردیم چون عمه پگاه معتقده...
28 مهر 1392

بردیا و اول مهر

 باز آمد بوی ماه مدرسه                     بوی بازی های راه مدرسه چقدر این ماه رو ، بوی کتابهای نو رو ، شور و شوق بچه ها رو دوست دارم امسال با بردیا جونم رفتیم خرید اول مهر ....... کیف و شلوار خریدم  بردیا جونم  خیلی خوشحال بود و هیجان خاصی داشت وسیله هاشو گرفته بود دستش جلوتر از من تند تند راه میرفت  هرچند که طفلکم ١٢ ماه سال میره مدرسه  ..... روز اول مهر مهد رو گلباران کرده بودن ، اسپند دود کرده بودن و آهنگ شاد گذاشته بودن ، آقا بردیا  هم رقصان و خوشحال وارد مه...
6 مهر 1392

بردیا جونم بخند

پسرم بخند ..... حتی اگر لبهایت اِنحنای خندیدن را بلد نیستند حتی اگر لبخندت ژست خشک و تا نخورده ی آدم بزرگ ها را بهم بزند عزیزم بخند ..... حتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچند حتی اگر لبخندت لای هزار خاطره خاک بخورد شیرینم بخند ..... حتی اگر انار به ماه چشمانت به انتظار ریزش باشد حتی اگر سیب سرخ نگاهت دچار کرم های حسرت شده است قشنگم بخند ..... حتی اگر بغض های آجری،سقف کوتاه دلت را زیر آوار درد خرد کرده است نازنیم بخند ..... حتی اگر آخرین بهارت باشد آخرین آرزوهایت مرد کوچکم بخند ..... حتی اگر : سایه،دیگر از خورشید پیروی نکند آسمان بوی دود بگیرد عشق کپک بزند شعر بوی نا اُمی...
6 مهر 1392

بردیا در نامزدی و عقد

نامزدی خاله شیما  ٥شنبه شب بود ...... قبل از مراسم با بردیا جونم  و پاکان توپولو  کلی صحبت کردیم و خط و نشون کشیدیم   ........ ولی همین که مهمون ها آومدن همه چی فراموش شد ..... بردیا جونم تموم ورزش های صبحگاهی مهدشون رو وسط سالن برامون انجام داد  برامون رپ خاص خودشو که بیشتر شبیه ورزشهای رزمی بود رقصید  پاکان توپولو  هم که با لب و لوچه آویزون چشمش به کیک بود    آخر شب هم با چشمهای خوابالو  رفتیم خونمون ...........٢١ شهریور عروسی دختر دائیم کرج دعوت بودیم ...... ٥شنبه ساعت ٦ عصر حرکت کردیم به سمت تهران ....... روز جمعه با خاله پرینا  و خاله و د...
4 مهر 1392
1